English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 311 (4555 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
graduate U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition U تقسیم افراز کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
prorate U به نسبت تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
allotments U تقسیم
allocates U تقسیم
branch U تقسیم
divisions U تقسیم
allotment U تقسیم
dealing U تقسیم
dispensation U تقسیم
apportionment U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
distribution U تقسیم
dispensations U تقسیم
allocate U تقسیم
admeasurement U تقسیم
distributions U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
division U تقسیم
repartition U تقسیم
sharing U تقسیم
allocating U تقسیم
branches U تقسیم
admensuration U تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
division line U خط تقسیم شده
division sign U نماد تقسیم
severability U قابلیت تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
divider U تقسیم کننده
battery bus U جعبه تقسیم
divided U تقسیم شده
indistributable U تقسیم نشدنی
division of labour U تقسیم کار
divisibility U قابلیت تقسیم
divisible U قابل تقسیم
allotments U پخش تقسیم
graduate U بدرجات تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
divisions of labour U تقسیم کار
division U تقسیم [ریاضی]
delay allowance U زمان تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
scissor U قطع تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
water point U نقطه تقسیم اب
allotment U پخش تقسیم
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
dividing U تقسیم بندی
parting U تقسیم تجزیه
distributing box U جعبه تقسیم
divisional U مربوط به تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
graduating U بدرجات تقسیم
autotomy U تقسیم خودبخود
denominator U تقسیم کننده
denominators U تقسیم کننده
frequency alloment U تقسیم فرکانس
zeradivide U تقسیم بر صفر
divider U پرگار تقسیم
short division U تقسیم باختصار
divisive U تقسیم کننده
division check U ازمایش تقسیم
partition function U تابع تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
distribution box U جعبه تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
frequency distribution U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
frequency division U تقسیم فرکانس
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
division of labor U تقسیم کار
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
splice box U جعبه تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
dividable U قابل تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
graduates U بدرجات تقسیم
clastic U تقسیم شونده
line graduation U تقسیم بندی خط
load distribution U تقسیم بار
sortition U تقسیم با قرعه
distribution of the estate U تقسیم ترکه
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
hyphenation U تقسیم کلمه
division U عمل تقسیم
distribution pannel U تابلوی تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
dichotomy U تقسیم به دو بخش
divisions U عمل تقسیم
subdivision U تقسیم مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
distribution coefficient U ضریب تقسیم
dichotomies U تقسیم به دو بخش
classis U تقسیم برحسب طبقه
undivided profit U سود تقسیم نشده
table of distribution U جدول تقسیم اماد
distributions U تقسیم ترکه متوفی
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
Six [divided] by three is two. U شیش تقسیم بر سه می شود دو.
time slicing U تقسیم بندی زمانی
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
diffract U باجزاء تقسیم شدن
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
work unit U یک واحد تقسیم کار
work breakdown U روش تقسیم کار
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
switch board U صفحه تقسیم برق
distributed profit U سود تقسیم شده
distributed fire U اتش تقسیم شده
unit distribution U روش تقسیم به یکان
distribution point U نقطه تقسیم اماد
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
unmodulated U که تقسیم نشده است
retained profit U سود تقسیم نشده
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
undistributed profits U سود تقسیم نشده
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
indivisible U غیر قابل تقسیم
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
trichotomy U تقسیم بسه بخش
tripartition U تقسیم بسه قسمت
dividend U تقسیم شده است
dividends U تقسیم شده است
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
panel U صفحه تقسیم برق
amorphous U بدون تقسیم بندی
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
panels U صفحه تقسیم برق
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
trisect U تقسیم بسه قسمت
jack box U جعبه تقسیم تلفن
distribution U تقسیم ترکه متوفی
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
self divison U تقسیم خود بخود
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
divisibly U بطور قابل تقسیم
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
dosing machine U دستگاه تقسیم کننده با مقیاس
karyokinesis U تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
winding up an estate U تقسیم مال بین غرماء
international date line U خط تقسیم نیروهای بین المللی
international division of labor U تقسیم کار بین المللی
quotient U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
metaphse U یکی از مراحل تقسیم پس گاه
undistributed profits tax U مالیات بر سود تقسیم نشده
split-screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen U صفحه تقسیم بندی شده
split screen U صفحه نمایش تقسیم شده
trifurcate U بسه شاخه تقسیم شدن
split screen U صفحه تقسیم بندی شده
undistributed corporate profit U سود تقسیم نشده شرکتها
trichotomy U تقسیم وجود انسان به سه قسمت
meiosis U تقسیم کاهشی یاختهای میوز
trichotomous U بسه بخش تقسیم شده
kelvin U تقسیم شده بصددرجه سانتیگراد
quotients U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
quartering U تقسیم چیزی بچهار بخش
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
paged address U روش تقسیم حافظه به بخشهایی
spacing U در فواصل مساوی تقسیم بندی
polychotomous U تقسیم شده بچند قسمت
bulk production U تقسیم سوخت درفروف کوچک
dividend U عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
distributors U تقسیم برق توزیع کننده
pagination U فرآیند تقسیم متن به صفحاتی
split window U پنجره تقسیم بندی شده
dividends U عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
column bases plates U صفحات تقسیم فشارپای ستونها
comparmentalize U به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
phalanstery U تقسیم جامعه باجزاء کوچک
perstripes U تقسیم ماترک بین وراث
distributor U تقسیم برق توزیع کننده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com